مشکل شما انگلیسی ضعیف نیست، شما فقط یک «آشپز قلابی» هستید که دستور پختها را انباشتهاید.
آیا شما هم همینطور هستید؟
با اینکه بیش از ده سال انگلیسی خواندهاید، کتابهای واژگان را یکی پس از دیگری ورق زدهاید و قواعد گرامری را از بَر هستید. اما وقتی واقعاً نوبت حرف زدن میشود، ذهنتان ناگهان خالی میشود و بعد از مدتها تلاش، فقط میتوانید جمله «Fine, thank you, and you?» را به زور از دهانتان خارج کنید؟
ما همیشه فکر میکنیم که دامنه لغاتمان کافی نیست، تلفظمان دقیق نیست، یا گرامرمان خیلی بد است. اما شاید حقیقت اصلاً این نباشد.
امروز، میخواهم دیدگاه کاملاً جدیدی به شما ارائه دهم: یادگیری زبان انگلیسی، در واقع مثل یادگیری آشپزی است.
تو چرا همیشه «زبانت بند میآید»؟
اما یک مشکل دارید: شما هرگز واقعاً وارد آشپزخانه نشدهاید.
این معضل بیشتر زبانآموزان انگلیسی است. ما «جمعکننده دستور پخت» هستیم، نه «آشپز» واقعی.
- انباشتن دستور پخت، اما هرگز دست به کار نشدن: ما دیوانهوار لغات حفظ میکنیم و گرامر یاد میگیریم، درست مثل جمعآوری دستور پخت. اما زبان برای «انجام دادن» است، نه برای «نگاه کردن». اگر حرف نزنید، درست مثل این است که مواد اولیه باارزش (واژگان) و لوازم آشپزخانه نفیس (گرامر) را در کابینت قفل کرده باشید و بگذارید خاک بخورند.
- ترس از خراب کردن، و جرئت روشن کردن اجاق گاز را نداشتن: ترس از اشتباه گفتن، ترس از تلفظ نادرست، ترس از اینکه طرف مقابل متوجه نشود... درست مثل یک آشپز تازهکار که همیشه نگران است غذا را بسوزاند، نمک زیاد بریزد، و اصلاً جرئت روشن کردن اجاق را ندارد. اما کدام آشپز حرفهای بدون سوزاندن چند غذا شروع کرده است؟ اشتباه کردن، بخشی از آشپزی (و مکالمه) است.
- تنوع کم در غذاها، و بیان خستهکننده: حتی اگر هم شجاعت به خرج دهید و حرف بزنید، همیشه همان چند جمله «It’s good.» «It’s interesting.» را میگویید. مثل آشپزی که هر غذایی درست میکند، فقط از نمک برای طعمدار کردن استفاده میکند. گفتگوهای شما بیمزه و بیروح است، نه به این دلیل که ایدهای ندارید، بلکه به این دلیل که یاد نگرفتهاید چگونه از «چاشنیهای» غنیتر (واژگان و ساختارهای جملهای زنده) برای بیان افکارتان استفاده کنید.
ببینید، مشکل در این نیست که «دستور پختهای» شما کم است، بلکه در این است که هرگز واقعاً وارد آشپزخانه نشدهاید و شخصاً برای خودتان یا دیگران غذایی نپختهاید.
چگونه از «جمعکننده دستور پخت» به «آشپز ماهر» تبدیل شویم؟
دیگر فقط تماشا نکنید و تمرین نکید. رشد واقعی، در هر بار روشن کردن اجاق، هر بار هم زدن، و هر بار چشیدن اتفاق میافتد.
گام اول: با سادهترین غذا شروع کنید – با خودتان حرف بزنید
هیچکس از شما انتظار ندارد که روز اول «بودا از دیوار بجهد» را درست کنید. اول از همه با سادهترین چیز شروع کنید: «نیمرو».
هر روز چند دقیقه وقت بگذارید و کارهایی که انجام میدهید، چیزهایی که میبینید، و احساساتی که دارید را به انگلیسی توصیف کنید.
“Okay, I’m making coffee now. The water is hot. I love the smell.”
شاید این کار کمی احمقانه به نظر برسد، اما این «شبیهساز آشپزخانه» شماست. این به شما کمک میکند تا در محیطی بدون استرس، با لوازم آشپزخانه خود (گرامر) آشنا شوید، از مواد اولیه خود (واژگان) استفاده کنید، و مغزتان را به فکر کردن با این «منطق آشپزی» جدید انگلیسی عادت دهید.
گام دوم: وارد آشپزخانه واقعی شوید – با افراد واقعی صحبت کنید
بعد از مدتها تمرین انفرادی، بالاخره باید بدانید طعم غذایتان چگونه است. شما باید دوستی پیدا کنید که حاضر باشد «دستپخت» شما را «بچشد».
این کار شاید در گذشته دشوار بود، اما اکنون، دنیا آشپزخانه شماست.
یک پارتنر زبانی پیدا کنید، یا به یک جامعه آنلاین بپیوندید. نکته کلیدی این است که محیطی واقعی پیدا کنید که به شما امکان دهد به طور مداوم تمرین کنید. در اینجا، ممکن است با یک مشکل روبرو شوید: اگر در حین گفتگو ناگهان یکی از «مواد اولیه» (لغات) کلیدی را به خاطر نیاورید چه؟ جو فوراً سنگین و گفتگو ناگهان قطع میشود.
این مثل زمانی است که در حال آشپزی متوجه میشوید یک چاشنی کم دارید. یک آشپز باهوش چه میکند؟ او از ابزار کمک میگیرد.
به همین دلیل است که ما ابزاری مانند Intent را توصیه میکنیم. این مانند یک سرآشپز هوش مصنوعی است که در گوش شما زمزمه میکند. وقتی زبانتان بند میآید/گیر میکنید، این ابزار به صورت آنی به شما کمک میکند تا کلمه مورد نظر را پیدا کنید و جریان گفتگو را حفظ کنید. دیگر لازم نیست به خاطر یک مشکل کوچک در واژگان، تمام یک تجربه «آشپزی» ارزشمند را از بین ببرید. این ابزار به شما اجازه میدهد تا روی لذت ارتباط تمرکز کنید، نه دردسر لغتنامه.
گام سوم: از لذت خلق کردن لذت ببرید، نه از تعقیب کمال
به یاد داشته باشید، هدف از یادگیری انگلیسی این نیست که جملاتی را بگویید که از نظر گرامری ۱۰۰٪ صحیح و بیعیب و نقص باشند، درست همانطور که هدف از آشپزی کپی کردن غذاهای رستورانهای میشلن نیست.
هدف خلق کردن و به اشتراک گذاشتن است.
این است که با زبان خود، یک داستان جالب را به اشتراک بگذارید، یک دیدگاه منحصر به فرد را بیان کنید، و با کسی از فرهنگی متفاوت ارتباط واقعی برقرار کنید.
وقتی تمرکزتان را از «نباید اشتباه کنم» به «میخواهم ارتباط برقرار کنم» تغییر دهید، متوجه میشوید که مکالمه ناگهان آسان و طبیعی میشود. طرف مقابل به این اهمیت نمیدهد که زمان افعال را درست به کار بردهاید یا نه، بلکه به صداقت در نگاه شما و اشتیاق در کلامتان اهمیت میدهد.
پس، دیگر آن «آشپز قلابی» نباشید که دستور پختها را در آغوش گرفته و میلرزد.
وارد آشپزخانهتان شوید، اجاق را روشن کنید، و با جسارت افکارتان را به زبان «بپزید». حتی اگر غذای اول کمی شور شود، و غذای دوم کمی بیمزه، اما تا زمانی که به «دست به کار شدن» ادامه دهید، روزی میرسد که غذایی خواهید پخت که تمام دنیا را شگفتزده کند.
اولین غذای شما، قرار است از چه چیزی شروع شود؟